کد مطلب: ۳۶۷۶
تعداد بازدید: ۹۰۶
تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱۳۹۹ - ۲۲:۰۰
حج؛ برنامه‌ی تکامل| ۱۴
از عجایب آن است که مردم در امور مربوط به زندگی دنیایی از صورت بی‌حقیقت توقّع اثربخشی ندارند بلکه چنین توقّعی را سفاهت می‌دانند و با جدّ و جهد تمام می‌کوشند تا آنجا که می‌توانند هر چیزی را حقیقت‌دار بسازند و با واقعیّت تحویل بگیرند...

اسرار روحی حجّ| ۴


 سیر روحى لازم است، حجّ تنها سير جسمانى نيست
 

اینگونه حالات و بیانات از بزرگان دين، هشدار دادن به غافلان است كه خدا از شما حجّى خواسته است كه حجِّ جان باشد و روح را حركت بدهد و از خاكدان طبيعت به كعبه‌ی حقيقت برساند. نه فقط بدن را از تهران و اصفهان حركت داده و به جدّه و مكّه برساند و در منى و عرفات بگرداند و بار دگر به تهران و اصفهان برگرداند!
آن حركت، رساننده‌ی به كمال است كه حركت جوهرى باشد، نه حركت مكانى.
سنگ سياهى را برداريم از اين شهر به آن شهر و از اين بيابان به آن بيابان، از تهران به مشهد و از مشهد به کربلا و از کربلا به مدینه و از مدینه به مکّه سيرش بدهيم و برگردانيم، باز همان سنگ سياه است كه بود. حركت مكانى، او را به كمالى نرسانید. امّا اگر همان سنگ در گوشه‌اى بيفتد و تحت شرايط و عواملى، جوهرش رو به تكامل برود، بعد از سال‌ها تبديل به لعل و ياقوت و فيروزه و الماس مى‌شود و بى‌آنكه مكانش عوض شده باشد، جوهرش عوض مى‌شود.
آری! اين چنين سير و حركت جوهرى است كه هر موجودى را به كمال مى‌رساند.
حال اگر آدمى ‌توانست يك چنين حجّ جوهرى‌ای انجام دهد، جوهر جانش را مُحرم ساخته و به پاى كعبه و بيت‌الله برساند، با دست دل حجرالاسود بنماید، قلبش در دامن كوه عرفات مقيم گشته و روحش به مشعرالحرام خدا واصل شود، با كارد يقين و رضا و تسليم، سر گوسفند هواى نفس را بریده و خون شهوات حيوانى را بريزد و وقتى برگشت به راستى لعل و ياقوت آسمانى شده باشد و متخلّق به اخلاق ملکوتی، او حاجى است و الّا:
حاجى تو نيستى، شتر است، از براى آنك         
بيچاره خار مى‌خورد و بار مى‌برد
 

حجّ حضرت ابراهيم(ع) يك حجّ روحى بود
 

اگر مى‌بينيم حضرت ابراهيم خليل(ع) تا آن درجه‌ی از رضا و تسليم رسيده است كه وقتى از طريق الهامات الهى، مأمور به ذبح فرزند مى‌شود، بى‌درنگ آستين بالا زده و فرزند جوان و پيوند دلش را، به زمين مى‌خواباند و كارد برّنده به گلويش مى‌گذارد و جز امتثال فرمان خدا و عرض عبوديّت به پيشگاه حضرت معبود به چيزى نمى‌انديشد، اين درجه‌ی از عرفان و راهیابی به ساحت قدس ربوبى، نتيجه‌ی سير واقعى و حجّ حقیقی آن حضرت بوده است. همو كه به راستى عازم حجّ و زيارت خدا گردید. از روى صدق و صفا، لباس لذّات و تمايلات دنيايى را از قامت جان برانداخت و يك جامه‌ی سرتاسرى تسليم در برابر امر خدا بر خود پوشيد و از صميم دل به دعوت حضرت حق، لبّيك اجابت گفت. قدم در حريم حرم نهاد و در دامن كوه عرفان و معرفت خالق سبحان مقيم گشت و مشاعر روح و جان خود را قرقگاه سلطان عالم هستى قرار داد و همه چيز دنيا را سنگريزه‌اى بى‌ارزش ديد. در آن حال بود كه فرزند جوانش حضرت اسماعيل(ع) را به امر خدا به قربانگاه کشانیده و در بيابان منى بر زمين خوابانید و كارد به گلويش كشيد كه:
اِنّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ اَلسَّماواتِ وَ الاَرْضَ.[1]
من به حق چهره‌ی جانم را از همه چيز برگردانيده‌ام. از مال و جان و فرزند، گذشته و يك جا، رو به خداى فاطر السّموات و الارض آمده‌ام.
آری! به اين حال رسيدن، طىّ مراحل لازم دارد؛ گذشتن از لذّات و پانهادن بر روى تمايلات و رمى جمرات و سنگ زدن به شياطين اغواگر مظاهر دنيا مى‌خواهد تا به جايى برسد كه براستى خدا و رضاى خدا را محبوب‌تر از فرزند و جان خود بداند.
 

۳- آنچه اثر می‌بخشد، حقیقت است نه ضرورت
 

از عجایب آن است که مردم در امور مربوط به زندگی دنیایی از صورت بی‌حقیقت توقّع اثربخشی ندارند بلکه چنین توقّعی را سفاهت می‌دانند و با جدّ و جهد تمام می‌کوشند تا آنجا که می‌توانند هر چیزی را حقیقت‌دار بسازند و با واقعیّت تحویل بگیرند؛ امّا همین مردم به امور مربوط به دین و آخرت که می‌رسند به ظاهر، تنها به صورت بی‌روح اکتفا می‌نمایند و هرگز در مقام تحصیل معنا و حقیقت آن بر نمی‌آیند و در عین حال توقّع دارند آثار حقیقت را از صورت تنها به‌دست آورند.
ما هرگز خمیر بی‌شیره و شکر را حلوا نمی‌خوانیم و از آن توقّع شیرینی هم نداریم؛ امّا صورت بی‌روح نماز خالی از حضور قلب و توجّه را نماز تامّ و تمام می‌دانیم و آثار درخشان روحی و اجتماعی و برکات عظیم الهی را از همان کالبد بی‌جان انتظار داریم و احیاناً گلایه و شکوه‌ای هم از خدا می‌کنیم که ما نماز خواندیم و تأثیری ندیدیم و از روزه و حجّ و زیارت، نتیجه‌ای نگرفتیم!
خیر برادر من! شما حلوای درست و حسابی نپخته‌اید تا از مزّه‌اش شیرین کام گردید و ادراک لذّت بنمایید بلکه آرد و آبی، به هم مخلوط کرده و اسمش را به ناحق حلوا نهاده و انتظار شیرینی از آرد و آب بی‌شیره و شکر دارید و این هم به یقین، انتظاری است نابجا و توقّعی است نامعقول.
آیا تعجّب آور نیست، ما اگر یک وعده غذای مطبوع لذیذ کامل بخوریم، آن غذا در مزاج ما اثر می‌گذارد و بالعیان نتیجه‌ی تقویت و شادابی جسمی از آن غذا در خود احساس می‌کنیم. ده روز و یک ماه که به یک منطقه‌ی خوش آب و هوا سفر کنیم وقتی برمی‌گردیم از اثر آب‌های گوارا و هوای لطیف آن منطقه در خود تغیّری محسوس می‌بینیم. رنگ چهره و لب‌های پرخنده و شادابی روح و نشاط در رفتار و گفتار ما از اثرگیری از مسافرت به آن منطقه‌ی لطیف و مصفّا حکایت می‌نماید.
امّا چگونه است که یک ماه روزه‌ی ماه رمضان و ورود به مهمانسرای حضرت حق و نشستن کنار سفره‌ی خدا در جان ما اثر نمی‌گذارد و از آن همه ادعیه و مناجات‌های پرشور لیالی احیاء که از برکات خاندان عصمت(ع) به عنوان عالی‌ترین غذاهای روحی به ما عنایت شده است، بهره‌ای نمی‌بریم و نتیجه‌ی تصفیه‌ی روح و متّقی گشتن دل که غایت تشریع صوم است را نمی‌بینیم؟
آیا سفره‌ی اکرام و انعام خدا در ماه مبارک رمضان، از سفره‌ی چلوکباب ما قدرت نیروبخشی و نشاط‌انگیزی کمتری دارد که یک شکم چلوکباب و ماهی پلو به جسم ما نیرو می‌دهد و شادابمان می‌سازد امّا یک ماه روزه و نماز و قرآن به روح ما نیرو نمی‌بخشد و بر قوّت عرفان و ایمان ما نسبت به خدا نمی‌افزاید؟
یک هفته و ده روز مسافرت به کنار دریا، رنگ قیافه‌ی ما را تغییر می‌دهد امّا هفت مرتبه و ده بار مکّه رفتن و گرد بیت خدا چرخیدن و قبر پیغمبر و امام بوسیدن و برگشتن، کوچک‌ترین تغییری در قیافه‌ی روح و جان ما نمی‌دهد و هرگز طرز رفتار و گفتار و اخلاق ما از سفر به سوی خدا و وقوف در عرفات و مشعر و بیتوته در منی و سعی بین مروه و صفا حکایت نمی‌نماید.
هرکس نظر به سیمای زندگی ما بیفکند، اصلاً نمی‌فهمد و باورش نمی‌شود ما مکّه رفته و با استلام حجر، پیمان عبودیّت و بندگی با خدا بسته‌ایم و با تراشیدن سر در منی، اخلاق رذیله و افکار منحطّ از حرص، بخل، طمع، خودخواهی، بدبینی، کبر و حسد را از خود ریخته و با کشتن قربانی، نفس امّاره و هوس‌های حیوانی را کشته و با روحی طاهر و فکری رشید و قلبی خاضع در پیشگاه خدا برگشته‌ایم.
راستی! اگر «لفظِ» حاجی بر سر اسم اکثر مسلمان‌های مکّه رفته‌ی ما نباشد، چه نشان از مکّه و طواف کعبه و استلام حجرالاسود دارند؟!
 

خودآزمایی
 

1- چه حركتی، رساننده‌ی به كمال است؟
2- نتيجه‌ی سير واقعى و حجّ حقیقی حضرت ابراهیم(ع) چه بوده است؟
3- عامل اثربخشی اعمال چیست؟
 

پی‌نوشت


[1]- سوره‌ی انعام، آیه‌ی ۷۹.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: